عاشق شدم بر من گناه هرزگی بستند...


تقدیم به تنها عشق زندگی ام(عشق ممنوع)

نمیدانستم عشق ممنوع یعنی چه.......

همرنگ آئینه برایت حرف ها دارم, که جز تو هر چه میگردم زلالی, محرمی, عشقی نمیابم!

شکوه ای دارم تحمل کن: چرا با من نگفتی سجده کردن نرخ دارد؟ گوشه مسجد چرا یادم

ندادی مهربان بودن چه دشوار است؟ جز خوبی چرا در دفتر مشقم, دگر سر مشق ننوشتی؟

که امروز این چنین مبهوت و وامانده به سوگ ساکت خورشید ننشینم؟ بشنو صدایم را که از

اعماق سرد یاس می آید, برایت حرف ها دارم... عاشق شدم بر من گناه هرزگی بستند, بریدم

دل ز شیرینم گناه بی وفایی را علم کردند, خندیدم ندا سر داد سنگین دل چه بی عار است, به

خلوت اشک باریدم قضاوت هایشان این شد که ((هان, فهمید که بد کرده ببین از شرم سرشار است))

باور نخواهی کرد اینجا رنگ صد رنگی خریدارش چه بسیار است و من اینجا میان کوچه های نیلی این

شهر به دنبال نفس های عمیق یاس میگردم, که عطر خوبش اینجا دیر هنگام است نا پیداست.

میترسم از بودن! از این کابوس, تو این دستان کوچک را به رسم کودکی هایم خدای خانه, یاری کن.

خدایا بی وجود او میترسم از بودن...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 15 مهر 1390برچسب:عاشق شدم,بر من گناه هرزگی بستند,میترسم از بودن,,ساعت9:15 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |